خوشم می آید از آن دم ....
خوشم می آید از آن دم که من مست تو می باشم ...
..... سراپا غرق در عشقم و دربست تو می باشم .....
چنان من می برم لذت که گویی مست آغوشم ....
..... غم دنیا نخواهم خورد که گویی حلقه در گوشم ....
دلم بی تاب می گردد برای بوسه بر ماهم ....
..... دلم سرمست این کامی که گیرد گاه و بی گاهم .....
چه می خواهم از این دنیا بجز وصل و وصال او ....
....... ندارم آرزویی من بجز رشد و کمال او .....
برایم می شود دنیا بسان قبر تنهایی .....
...... نباشد او کنار من در این شبهای زندانی ....
اسیرش گشته ام حالا پر و بالم وصال اوست ....
..... تمام دلخوشی من ملاقات جمال اوست ....
ندانی قدر وصلت را اگر هجری نداری تو ....
..... ندانی قدر درمان را اگر دردی نداری تو ....
چنان آتش زند بر من غم هجران شیرینم ....
...... که گویم در فراق او بدون شک منم میرم ....
چرا بر من کنی ظلمی که خود در آن چنان سوزی ....
...... چرا هی می کنی عشوه سپس چشمی به من دوزی ....
بیا با ما بکن عهدی که پایان می دهی هجران ....
...... سری داریم و سودایی بیا خوش باش در این دوران ....
جوادت عاشقت گشته بکن بر عهد وفایی تو ....
..... مکن سیرش ز دنیا و عطایش کن صفایی تو ...
جواد محمد موسایی 95/03/25